نکته مهم :متن خيلي طولاني است


چکيده متن در نکته کنکوري زير نهفته است:


نکته کنکوري: تمرين کنيم تا زبون هم رو بفهميم با يک تير دو نشان بزنيد هم خودتون خوشحاليد هم ني ني تون


خب خب خب


اون روز که در مورد حرف زدن ني ني جونم نوشتم با خودم فک کردم که من و  همسرجان چه کارايي کرديم و ميکنيم تا ني ني جان صحبت رو شرو کرد بعد تو طول روز با خودم مرورشون ميکردم


گفتم کاش يه پست بنويسم يادگاري بمونه از تجربياتمون


من و همسرجان از وختي اندازه نقطه بود توشکمم و فهميديم وجود خارجي داره باهاش حرف ميزديم هر دو مون


همسر جان براش قصه ميگف يه قصه تکراري رو هم زياد براش تعريف ميکرد


خيلي جالبه که هميشه ميبوسيدش (نگم چقد حسوديم ميشد بهش چون من  مجبور بودم بوسم رو با دستم به لپ ني ني بچسبونم) وختي دست و پا در اورد و شروع کرد ضربه زدن و وول خوردن بهش ميگف ميخام بوست کنم بعد بوسش ميکرد اونم به شکمم ضربه ميزد (اينجا بايد همسر جان حسوديش بشه خيلي وول خوردن و صربه زدنش هيجان داشت دلم ميخاست ميتونست تجربه کنه حييييف که خودم تنهايي حالشو ميبردم)


بزرگتر که شد بهش ميگف ميخام بوس دوتايي بکنم بعد دوبار بوسش ميکرد اونم دوبار ضربه ميزد


نميدونم اتفاقي هم اگر بود جالب بود چون هر بار اين اتفاق تکرار ميشد


منم هميشه براش تعريف ميکردم که کجاييم داريم چيکار ميکنيم يا دارم به چي نگاه ميکنم يا صداي چي رو ميشنوم يا اينکه الان صبحه صب بخير يا شبه شب بخير يا خستم يا گشنم يا مثلا بوي چي مياد يا دارم چي ميخورم يا هرررررر چيز ديگه اي 


سوره هاي کوچيک قران که خودم از حفظم ميخوندم يا دعا و صلوات رو ميگفتم تو هم بگو و مخاطب قرارش ميدادم


نميدونم چقد تاثير داشت يا داره ولي دوست داشتم از همون موقع صدامون و بشنوه و باهامون زندگي رو زندگي کنه و لذت ببره


وختي نماز ميخوندم مقيد بودم اذون اقامه بگم بعد دس ميزاشتم رو شکمم ميگفتم


خيلي جالبه نميدونم ربط داره يا نه البته ولي ني ني جانم هميشه واکنش خاصي به اذون يا صداي قراني که پخش ميشد داشت و داره وخيلي باحاله که تا  صداش مياد خودشم شرو ميکنه باهاشون خوندن و خيلي باحاله که فرق هر چيز ديگه اي از آهنگ و غيره تا قران رو با اذون ميفهمه کلا با اذون خيلي حال ميکنه و چند وختيه وختي تموم ميشه يه دور گريه ميکنه مفصل که چرا تموم شده فک ميکنه مثلا من قطعش ميکنم يا کانالو عوض ميکنم


 از روزي که به دنيا اومد هر کاري براش ميکردم مثلا ميرفتم براش شير درست کنم يا خودم بهش شير بدم پوشک و لباس عوض کردن اروق گرفتن حموم کردن ن از کردن کلا هرررررر کاري هر کاري هر کاري رو براش توضيح دادم يا حداقل اشاره کردم که اين کاري که ميکنم چيه اسمش همسرجونم همين طور


يا کارايي که خودم ميرفتم انجام بدم صداهايي که ميومد رو براش توضيح ميدادم


اسمش رو صدا ميکردم و دستشو به سينش ميزدم ميگفتم تو ني ني جان هستي بعد دست خودمو به سينه خودم ميزدم ميگفتم من مامي هستم هزاران بار تکرار ميکردم از وختي خيلي خيلي کوچيک بود


دست و پا و شکم و مو چشم و گوش خودشو و خودمو نشون ميدادم اسمشو ميگفتم مثلا وخت لباس پوشيدن بهش ميگفتم لباس سرهمي دارم تنت ميکنم حالا دست داست بره تو استين راست و. در اين حد با جزييات


اون وختا همش ميگفتم يکي منو ببينه چقد بخنده بهم به بچه اي که اصن خوابه دارم توضيح ميدم ميخام اروقتو بگيرم سرتو بزار رو شونم خخخخ


زياد براش شعراي من در اوردي ميسرودم و هزاران بار ميخوندم در طول روز


وختي با تلفن حرف ميزدم ميگفتم که کيه و چي کار داشته مثلا بابا جونه ميخواد حال منو ني ني رو بپرسه دارم بهش ميگم که ما حالمون خوبه دلمون برات تنگ شده سعي ميکردم که با هر دوشون همزمان حرف بزنم


خيلي زود اسمشو شناخت و ما رو هم شناخت


از 7 و نيم ماهگي شرو کرد اولين کلمه معني دارش رو گفت از دو ماه قبلش ماما ميگف من فک ميکردم تصادفيه ولي بعد که گف بابا تازه دقت کردم ديدم ماما رو هم با معني به کار ميبره خخخخ


بعدش به سرعت دايره لعاتش رو وسيع کرد زود اب و به و دد رو ياد گرفت بف ( برف) اّب (ابر) هبا (هوا) ججه (جوجه) و سريع وسيع شد


تا 10 ماهگي مفهوم جملات ما رو ميفميد و اينکه در مورد چيه يا در مورد خودشه يا نه و اين رو بارها بهمون ثابت کرد و تا يکسالگي نشون داد که علاوه بر مفهوم حالا کاملا و دقيقا ميدونه ما چي ميگيم اينو هم بارها به ما و بقيه اثبات کردو نشون داد نميشه هر چيزي جلوش گف خخخ


نکته اي که برا يادگيري کلمه برا ني ني جان ما مفيد بود اين بود که کلمه هايي  که به س ختم ميشدن مثه اب رو فقط آ رو ميگف تا اينکه فهميدم اگه هر دو بخش کلمه رو با صدا بگم بهتر ياد ميگيره مثلا آااااااااا بِ بعد خيلي واضح و با غلظت بالا وختي حواسش به منه صورتمو نزديک تر ميکردم تلفظ ميکردم


يا مثلا  کلمه هايي که يه کم سخت تره مثله شب به خير (هب بخ) مثله آويزون (ابيزززز) عزيزم (عزيييييزززززز) گوجه (جيجه) هندونه(هننه)  خيلي شمرده ميگم اونم يه کم به لب و دهنم نگاه ميکنه بعد تکرار ميکنه گاهي تلاشش موفقيت آميزه گاهي هم چپرو يه چيزي ميگه ولي تلاش ميکنه حتي شده حرف اولشو بگه خيلي تشويقش ميکنم يه عالمه هورا ميکشيم و جيغ و خوشحالي و بغل


برا هر حرکتي که ميکنم و هر بازي اي يه اسم ميزاريم کا راحت باشه مثه کوکو کردن هورا کردن اجي مجي کردن ووووو کردن شيرجه زدن غش کردن خخخخ هر چي هر بازي اي يه اسمي داره


برا هر حسي که فک ميکنم داره يه اسمي به کار ميبرم مثلا خسته شدي يا لالا داري يا خوشحالي يا داري دس دس ميکني داري بازي ميکني داريم ميدوييم فرار ميکنيم جيغ ميزنيم عصباني اي هر کاري ميکنه يه اسمي داره حالا يا من در اوردي يا واقعيه


فرصت طلب بوديم برا اينکه کاري که ميکنه رو يه معني براش تعريف کنيم مثلا يه بار اتفاقي وسط غذا لباش ماهي شد و صداي بوسيدن توليد کرد گييييير دادم که آره تو بوس فرستادي کلي تمرين و تکرار کردم که ياد گرف بوس بفرسته


يا دست بده يا بزن قدش يا باي باي يا کلاغ پر دالي هورا کردن ناز کردن در زدن همشونو همينجوري اتفاقي يادش داديم


و نکته خيلي مهم اين بود که سعي کرديم زبونش رو بفهميم که خيلي کار سختي بود خييييلي مثلا انواع دّ ها داشتيم و هر د اي يه معني داشت با همسر جان معني همه د ها رو پيدا ميکرديم مخصوصا اولاش که به هر چيزي دّ ميگف خخخخ بسيار سخت بود


يا مثلا مو ميتونس به معني مو موتور مهر يا ميوه يا باشه


يا انواع وووووو ها خخخ


انواع بّ ها بعله و 


من رو خيلي زود ياد گرفت و با مفهومش از يه سالگيش اشنا شد


نا گفته نمونه نع رو خيليييييي ناز ميگه اولاش به هر چي بش ميگفتيم ميگف نع نع خخخخ الان معنيش رو فهميده و بجا بکار ميبره مثلا بش ميگم بريم پوشک عوض کنيم ميگه نع نع نع و همزمان فرار ميکنه اينقدم از وختي راه رفتنش کامل شده ناز ميدوعه در ميره که از ديروز يه سره متدر تعقيب و گريزيم الکي ميزارم دنبالش اونم فرار ميکنه خخخ


ميگفتم


همين تمرين کردن باعث شد زود با حرف زدنش اشنا بشيم


نکته مهم ديگه اينکه ميديديم وختي  ميفهميم چي ميخاد بگه خيلييييي خيلي خيلي بهش اعتماد به نفس‌ميده و همين اعتماد به نفس بهش کمک ميکنه که کلمه هاي جديد بيشتري به کار ببره از طرفي ما رو شادان ميکنه که آخجون فهميدم چي ميگه و خوشحال بوديم 


ميخام بگم هر سه مون خوشحال بوديم هم ما اعتماد به نفسمون ميرفت بالا و هم ني ني جان


مشوق هم بوديم


الان خيلي کلمه ها رو همون بار اول که بهش ميگم بگو تکرار ميکنه و خوب منو خيلي خوشحال ميکنه 


اينم بنويسم از ديروزمون


ديروز صب که بيدار شديم باباشو صدا ميکرد گفتم باباجون رفته سر کار ميگفت نيس خخخخ اولين بار بود نيس رو به جاي ني به کار ميبرد


يا مثلا هويج رو ياد گرفته ميگه هبيج بعد ديروز زردالو تيکه کردم خيلي نارنجي بود بهش تعارف کردم بخوره ميگه هبيج خخخخ هر چي ميگفتم زردالوعه ميگف هبيج خخخخ


يا ديروز تو مخلوط کن داشتم شير موز درست ميکردم گفتم بياد بعلم بعدش که کارم تموم شد و رفت پي بازي داشتم کارامو تو اشپسخونه ميکردم اومد پيشم ميگف مخ مخ اول اصن نميدونستم چي ميگه بعد فهميدم پارچ مخلوط کن رو ميخاد بش بدم بازي کنه جالب بود قبلا بهش ميگف وووووو اولين بار بود اسمشو ميگف


اين پست به مرور تکميل ميگردد

تجربيات من از ني ني داري- اين داستان ليسنينگ و اسپيکينگ

تجربيات من از ني ني داري-اين داستان شير شب

مدرسه

رو ,يا ,ني ,يه ,ميکنه ,هم ,ني ني ,هر کاري ,به کار ,که خودم ,اعتماد به

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

seohasanabadi دلژین ketabakmail یادمان باشد داستان های معجزه آسا haminan سوپر فود دکتر خلخالی مدرسه شاد شیرینی فروشی موضوعات پیشنهادی درس انقلاب اسلامی